قابل ذکر این که طرفدران قانون جذب ادامه حدیث را حذف میکنند؛ در حالی که ادامه روایت به خوبی معنای بلا را بیان کرده است. در ادامه حدیث بالا آمده است:
« هنگامی که کسی با اطمینان ادعا کند که من مرتکب فلان گناه و معصیت نمیشوم، (چون خودش را بری از اشتباه دانسته و به خودبینی دچار شده) شیطان (از این رو که شیطان نقطه ضعفش را پیدا کرده و میداند از کدام ناحیه آسیبپذیر است) همه کارهایش را رها میکند و به ابتلای او دل میبندد و به گناه او امیدوار میشود، بلکه بتواند او را مبتلا کند.»
بنابراین معنای روایت (البلاء موكل بالمنطق) اینگونه است که یکی از زمینههای آزمایش انسان، گفتار آنهاست. انسانها در جایی امتحان میشوند که گفتاری دارند (ادعایی دارند). بر همین مبناست که گفته شده بعضی از مدعیانی که ادعای دستیابی به مقام علمی علی(علیهالسلام) را داشتهاند با همین ادعا آزموده شدهاند و بعد از آنکه سؤالات پیش پا افتادهای از ایشان پرسیدهاند، درمانده شده و نقص علمی ایشان بر همگان روشن شده است.
اضافه میکنیم اگر بلاء به معنای عذاب هم ترجمه شود، معنای مناسبتر آن این است که بیشتر گناهان انسان مربوط به عضوی به نام زبان است و عذابهایی که بخاطر لغزشهای زبان به انسان میرسد زیاد است؛ نه آنگونه که در قانون جذب گفته شده که یاد بلاء، باعث جذب بلاء میگردد.
لازم به یادآوری است در منابع روایی اهل سنت، این روایت ذکر شده و به گونۀ دیگری تفسیر شده است که از ادامه روایت معلوم میشود که منظور از بلا، نوعی مکافات است که انسان با سرزنش دیگران خود به آن گرفتار میشود. به عبارت دقیقتر بلا به معنای گناه و تکرار همان اشتباهی است که به دیگران نسبت داده است؛ یعنی بلایی که خود گناه و تخلف است در این روایت دو ویژگی دارد؛ اولا نوعی عکسالعمل است. دوم با مذمت و نیش زبان زدن به دیگران برای گوینده اتفاق میافتد.
باید دانست اولا روایت نمیگوید اگر کسی به بلا فکر کند بلا را جذب میکند (اگر روایت این گونه بود در آن صورت اندکی به قانون جذب نزدیک بود). دوم این که اساسا در روایت تصورِ بلا مطرح نیست، بلکه سرزنش دیگران، محور روایت است. جالب توجه این که در بعضی از مجامع روایی این حدیث ذیل عنوان "الفرق بین النصیحه و التعییر" آمده است یعنی روایت مذکور برای بیان تفاوت بین نصیحت و سرزنش ذکر شده است. همین طور روایت میافزاید: بلا بسخن وابسته است اگر کسى دیگرى را بشیر خوردن از سگى سرزنش کند از او شیر خواهد خورد. شعر مشهور عرب در همین باب است.
احفظ لسانك لا تقول فتبتلى إن البلاء موكـل بالمنطـق
مطلب قابل دقت در دلالت حدیث، فهم مخاطبین از این روایت بوده که اساسا روایت را جذبی معنا نکردهاند و آن را مکافات معنا کردهاند.
در منابع اهل سنت آمده است که روزی کسایی و یزیدی در مجلس هارون الرشید بودند. هنگام نماز مغرب شد، همگان به کسایی (یکی از قاریان هفتگانه قران که به قراء سبعه مشهورند) اقتدا کردند. هنگام نماز کسایی سوره کافرون را تلاوت کرد و بخشی از آن را فراموش کرد. بعد از نماز یزیدی(با حالت مذمت و سرزنش) به او گفت: قاری و امام اهل کوفه در سوره کافرون اشتباه میکند؟! بعد از آن، نماز عشا را به امامت یزیدی(ابومحمد یزیدی نحوی معروف) خواندند، او در همان ابتدای سوره حمد دچار فراموشی شد. بعد از نماز به او گفتند: خوب بود زبانت را حفظ میکردی؛ گفتی تا این که خودت مبتلا شدی،که پیامبر فرموده البلا موکل بالمنطق[26].
در این داستان تاریخی، کلام را نه به عنوان جذب مشابه که به عنوان مکافات دنیوی سرزنش ذکر شده است. بنابراین نقل، معنا اینگونه میشود: افرادی که زبان به سرزنش دیگران باز کردهاند در واقع خودشان مبتلا بودهاند و نمیدانستهاند یا توجه نداشتهاند؛ الان داشتۀ قبلیشان نمود ظاهری به خود گرفته است. برخلاف قانون جذب که مدعی است بعد از کلام و اندیشه، رویدادهای خارجی خلق میشود.
و بعلاوه روایت در مورد تعقّب دو عمل حرف میزند (عملی به نام تعییر، عمل دیگری به نام گناه را بدنبال دارد.) در حالی که قانون جذب، از اساس در باب تأثیرپذیری عمل از عمل ادعایی ندارد. بلکه در مورد ارتباط افکار با وقایع خارجی سخن میگوید.
از این رو دلالت روایت این است که کلام تأثیر در آینده انسان دارد؛ اما نه با مکانیزمی که در قانون جذب گفته شده است. تأثیر کلام از نوع جذب اتفاقات نیست؛ بلکه از نوع این است که شیطان نواحی آسیبپذیر رفتار انسان را شناسایی میکند و به همان نقطه طمع میبندد و در نهایت همان ادعا بستر امتحان و آزمایش او میگردد. آنچه در قانون جذب ادعا شده که هرچه انسان به آن فکر کند همان دقیقا اتفاق میافتد به هیچ وجه در روایت تأییدی نمیتوان بر آن یافت.
شکر
آیات و روایات زیادی در فضیلت شکر وارد شده است. از مشهورترین آیات دربارۀ شکر «لئن شکرتم لازیدنّکم» (اگر خدا را شکر کنید خدا هم بر نعمت خود میافزاید) است. طرفداران قانون جذب میگویند که فکر خوشی، باعث خلق خوشی میشود و آیه قران هم همین نکته را یادآور شده است.
در پاسخ بایدگفت: چنین تفسیری از شکر نه تنها با متون دینی سازگار نیست؛ بلکه باعث میشود که دست بشر از ساحت قدس پرودگار کوتاه شده و آدمی به بینیازی از خداوند دعوت شود.
شکر در متون اسلامی دو شکل دارد. اول شکر لفظی، دوم شکر عملی. مراد از شکر لفظی برزبان آوردن الفاظی مانند شکرا لله و حمدا لله است. مراد از شکر عملی، بکارگرفتن نعمتهای الهی در جهتی است که خداوند معین نموده است. جالب توجه اینکه در روایات شیعی، حقیقتِ شکر همان شکر عملی بیان شده نه شکر لفظی.
شکر در اسلام با دو مشخصه قرین است که هیچ کدام در قانون جذب مورد قبول و تأکید نیست. اول این که بنا بر نگرش اسلامی، انسان از آن حیث که مخلوق خداست و همه هستی خود را از آفرینندۀ خویش گرفته است «مدیون» محسوب میشود، یعنی خود را به خالق خویش بدهکار میداند؛ به همین جهت درصد است دِین خود را با شکر جبران نماید. انسان مسلمان میداند اگرچه تشکر از خداوند نمیتواند باعث ادای دِین گردد؛ اما نشان از این دارد که فرد مسلمان دائما متوجه نقص و کمبود وجودی خویش است و در پیِ بیان این فقر وجودی است. این درحالی است که در قانون جذب انسان به هیچ جایگاهی بدهکار نیست و خویش را تنها ذیحق و طلبکار میبیند. انسان موفق در جغرافیای جذب کسی است که مطالبهگر بزرگی باشد و کائنات را در جهت کامراوایی خود بکار گرفته و حوزه فرمانروایی خود را گسترش دهد. قانون جذب چون بر نگاه اومانیستی مبتنی است و در آن انسانمحوری مطرح است نه خدامحوری؛ از این رو انسان در این بینش هرچه طلبکارانهتر با کائنات مواجه شود بیشتر میتواند کامیاب و سعادتجو باشد. اساسا ادای دین در فرهنگ جذب بیمعناست و آنچه بر سر زبانهاست فرمان دادن به کائنات، دستور راندن و فزون خواهی است.
ویژگی دوم این است که در لسان آیات و روایات، شکر متعلَّق دارد یعنی با نقطهای پیوند خورده که بدون در نظر گرفتن آن طرف و نسبت، شکر بیمعناست. مراد از متعلَّ شکر، ذات خداوند است. به این معنا که شکر باید به این ذات تعلق گیرد تا اطلاق شکر بر این عمل صحیح باشد. بر این مبنا هرگونه ادای دینی، شکر قلمداد نشده و فضیلت به حساب نمیآید. این ویژگی هم در قانون جذب، نه تنها مطابق با بینش دینی مطرح نشده بلکه به صورت عکس آمده است؛ یعنی متعلَّق شکر نه تنها خداوند نیست که خود انسان است؛ آنهم انسان با محوریت گرایشهای مادی، نه گرایشهای ملکوتی و الاهی. با این توضیح که شکر در ادبیات جذب به معنای اظهار رضایت از پدیدههایی است که در خدمت سرخوشی آدمی واقع شده است. بنا بر قانون جذب، هر موجودی که بتواند خود را در مسیر فزونطلبی آدمی قرار دهد، چون دین خود را به آدمی ادا نموده است انسان باید رضایتمندی خود را به آن اعلام نموده و منتظر خوشیهای بعدی بماند. این ابزار رضایت در فرهنگ جذب شکر نام دارد. در نتیجه در قانون جذب، متعلق شکر در حقیقت امیال و هوسهای آدمی است، چرا که در واقع، معیار فعل اخلاقی، رضایتِ انسان بوده که محقق شده و تشکر در حقیقت، تبلورِ خودخدایی انسان است که بعد از وصول به مطلوب محقق شده است. با همین نگاه است که چهرۀ شاخص جذب یعنی راندا برن، در کتابش دو صفحه دربارۀ شکر توضیح داده، اما هیچ اشارهای با ذات خداوند و اظهار خشوع در برابر ذات کبریاییاش ننموده است.
نتیجه اینکه در قانون جذب نه شکر لفظی و نه شکر عملی هیچکدام وجود ندارد. شکر لفظی اگر هست به معنای تکرار خاطرات خوش و یادآوریِ کامیابیهاست، نه تشکر از آفرینندۀ هستی. شکر عملی هم در کار نیست؛ چرا که در قانون جذب مأموریتی الهی برای انسانها تصویر نمیشود تا بر اساس آن، مطالبه خدا از انسان معلوم گردد. شکر عملی در لسان دین به معنای بکارگیری قوای جسمی و روحی انسان برای پرورشِ انسان الهی است. چنین انسانی تمامی استعدادهایش در خدمت تعالی معنوی او قرار گرفته و فضایل اخلاقی در او جمع شده و از رذایل اخلاقی پاک گردیده است.
تفکر
هوادارانِ جذب به آیاتی که در مورد ارزش تفکر وارد شده و همین طور به احادیثی که ثواب فراوانی برای تفکّر و تأمل بیان کردهاند، استناد میکنند. بر آشنایان با قرآن و متون روایی پوشیده نیست که اولاً تفکر هيچ وقت جاي اعمال ديگر از جمله واجبات و حتی دیگر مستحبات را نميگيرد و به جاي عمل، نقشآفرینی نمیکند؛ برخلاف رهنمود رهبران جذب که همهچیز را در تجسّم و تصویرپردازی ذهنی خلاصه میکنند و از کارایی دیگر ابزارها سخنی نمیگویند. دوم اینکه دین هرچند به تفکر نگاه استقلالی هم داشته، يعني خود تفکر را در رشد روحي و عمق بخشيدن به باورها دارای نقش میداند، ارزش عمدة تفکر به اين است که مقدمۀ دستهای از اعمال و افعال جوارحی قرار ميگيرد و انسان را به عمل بيشتر واميدارد؛ چنان که معصومین هیچگاه به تفکر اکتفا نمیکردند و از عبادتهای دیگر غفلت نمیورزیدند. بهگونهای که در مورد علي (ع) روایت شده که شبانه روز هزار رکعت نماز ميخواند.
سوم اينکه در معارف دینی، تفکر از اين جهت مورد توجه قرار گرفته که ابزار پيوند انسان با خالق است، نه از این نظر که ابزار دعوت انسان به دنیاخواهی و وسیلة غرق کردن انسان در رفاه و ثروت و لذت است. تفکر به این دلیل که از نظر روحي و معنوي تعاليبخش است، برآن تأکید میگردد، نه از این روی که به «انسان محوری» ختم میشود. بنابراین تفکری در دین ارزشمند است که در خدمت خودسازی انسان بهکار گرفته شود و تفکری که انسان را بیشتر در دنیامداری و رفاهمحوری غرق کند نه تنها مورد تأیید دین نبوده که مذموم و ممنوع است.
چهارم اینکه متون دینی به تفکر، تأمل و تعقّل دستور دادهاند، نه به تصویرپردازی ذهنی.
پنجم اینکه بزرگان دین، موارد، موضوعات و مصاديق تفکر را معرفي کردهاند و به تفکر افسار گسیخته و بی در و پیکر توصیه نکردهاند. در قرآن کریم، موضوع تفکر، آیات الهی است؛ یعنی به پدیدهها از این نظر که حکایتگر مبدأ خویش و آیینة آفریدگارند و بیننده را به خالق پیوند میزنند، نگریسته شود. در قرآن به صورت مشخص، به دو مصداق روشن، دستورِ تفکر داده شده است: آیات آفاقی و آیات انفسی. ناظر به موارد آفاقی، آیة «يتفکرون في خلق السموات»،[27]و ناظر به آیات انفسی آیة «اولم يتفکروا في انفسهم»[28] را میتوان برشمرد.
یقین
گاهی به روایت دیگری در نهجالبلاغه تمسک میکنند که « و بالیقین تدرک غایۀ القصوی؛ یقین تو را به هرچه بخواهی میرساند»[29] و واژۀ یقین را به معنای تصویر ذهنی قوی معنا میکنند. یقین در روایات یک حالت نفسانی و روحی است که برای انسان وارسته حاصل میشود و از این جهت که معرفت و شناخت خداوند در آن را موج میزند ارزش و فضیلت محسوب میگردد. با این توضیح، ذهن تمرکز یافته که در قانون جذب مطلوب تلقی میشود کمترین شباهتی با مقام متعالی یقین ندارد. از سوی دیگر، بنا به گفتۀ مروجین قانون جذب، تصویرپردازی ذهنی ارتباطی با ایمان و خداباوری ندارد، بلکه تمرکز قوی و احساس مثبت دادن به مطلوب، تمامِ علت برای حصول نتیجه است. آنچه در روایات در باب یقین آمده، مربوط به مقامی است معنوی که در سایۀ خودسازی و پرهیزگاری حاصل میگردد و علائم آن هم در روایات به روشنی بیان شده است. در اصول کافی آمده که پیامبر اسلام چشمش به جوانی افتاد که حالت او غیر عادی است، از او پرسید چگونه صبح کردی؟ جواب داد با حالت یقین. پیامبر فرمود هر چیزی علامتی دارد، علامت یقین تو چیست؟ جواب داد بهشت را میبینم به همراه اهلش، جهنم را میبینم با ساکنانش...[30] پیامبر فرمود آرزویت چیست؟ جواب داد: شهادت در راه خدا.
در روایات بالا اولا یقین دارای علائم معنوی و عرفانی بیان شده و و با معرفت الهی و قرب خداوند قرین گردیده است. بعلاوه چنین یقینی پایانش شهادت در راه خداست و با انسانمحوری که در جذب مطرح است، فاصلهای ناپیمودنی دارد.
جمعبندی و نتیجهگیری
- آنچه در این نوشتار درباره قانون جذب آمده است ناظر به نظر پرچمداران مشهور قانون جذب است از جمله وین دایر، راندا برن(در فیلم راز و کتابهای قدرت و راز)، شاکتیگواین، کاترینپاندر و مایکل لوسیر. روشن است اگر کسی تعریفی غیر از تعریف مشهور از قانون جذب دارد، به ایدۀ دیگری قائل شده که شایستۀ نامی جدید است و بهتر است ایدۀ جدید را با نام دیگری معرفی کند. اگر قانون جذب تنها همان تلقین باشد، اساسا چرا اسم جدید برایش انتخاب کردند؟ یا اگر قرار باشد که قانون جذب همان هیپنوتیزم باشد اساسا چرا این نام را تغییر دادند و اصطلاح جدیدی برای نامگذاری انتخاب کردند؟
کسانی که از اصطلاح قانون جذب استفادۀ میکنند ولی مرادشان برداشتِ رایج نیست و مدعیاند که اسلام قانون جذب را قبول دارد روشی را در پیش گرفتهاند که از متد صحیحِ علمی فاصله دارد. این افراد قبل از تمسک به متون دینی، باید مراد خود را از قانون جذب دقیقا بیان کنند. این که کسی روایتی را بیاورد و بگوید قانون جذب یعنی همین؛ این کار مصادره به مطلوب است و کاری است غیر عالمانه. اگر کسی مرادش از قانون جذب این باشد که انسان بر هر هدفی که تمرکز عملی داشته باشد و با برنامهریزی و پشتکار آن را تعقیب کند، آن را بدست میآورد، این گفته دو اشکال دارد: اول این که طبق این فرض، قانون جذب یافتۀ جدیدی نخواهد بود و برخلاف شعار رهبران جذب که این ایده را با شعارِ «پردهگشایی از یک راز» مطرح میکنند و مدعی کشف یک راز بزرگ هستند، قانون جذب با چنین تفسیری، راز جدیدی نیست و هر انسان عاقلی این مقدار از جذب را میداند. دوم اینکه عالم طبیعت محل تزاحم است و علل و اسباب در بسیاری از موارد یکدیگر را خنثی میکنند؛ به همین جهت اینگونه نیست که انسانها با تلاش به طور قطعی به هدف خود برسند. طبق این گفته، قانون جذب موضوع جدیدی نخواهد بود که نیاز به اینهمه گَردوخاک داشته باشد و بعلاوه رسیدن به هدف با چنین روشی قطعی و یقینی نیست. بنابراین مراد از قانون جذب در نگاه رهبران جذب، ادعای جدیدی است که ناظر به قوۀ تخیل و تجسم است. طبیعی است اگر کسی ادعا کند متون دینی چنین تفسیری از جذب را پذیرفته است باید دلایل صریحی اقامه نماید. استناد به آن دسته از دلایلی که نسبت به جذب بیگانه است و تبیینهای دروندینی دارند کمکی به دینیسازی قانون جذب نمیکند.
- قبلا گفته شد که در قانون جذب هر نوع تاثیری بین ذهن و پدیدهها مراد نیست. اگر همه گونه اثری که در کلام و یا تصور وجود دارد را قانون جذب بنامیم، در آن صورت باید تلقین، مثبتاندیشی، هیپنوتیزم، دعا و موارد فراوان دیگر را قانون جذب بنامیم. در صورتی که فرض همگان این است که قانون جذب موضوع جدیدی است و بالتبع تعریف جدیدی دارد.
- بعضی از اسلام گرایان جذب، از آنجا که به فرضیۀ راز بسیار دلبستهاند، تلاش میکنند هر طور که شده از مفاهیم مختلف در متون اسلامی در جهت دینیسازی جذب استفاده کنند. بدین جهت این ایده را چند پهلو تفسیر کرده و در نتیجه بر ابهام جذب افزوده و تصویری بی در و پیکر از آن نمایش دادهاند. ایشان میگویند شکر همان قانون جذب است، یقین یعنی قانون جذب، فال در اسلام چیزی جز قانون جذب نیست، دعا دقیقا قانون جذب است. براستی با این رویکرد تعریف قانون جذب چیست که تمامی این مفاهیم متباین و ناهمسان را شامل میشود. یقین در متون اخلاقی با شکر متفاوت است و هر کدام تعریفی مجزا دارد؛ چگونه میشود که قانون جذب هم شکر است و هم یقین؟ دعا با فال کاملا مباین است، این دو چگونه با جذب مترادفاند؟
برای ارائۀ تعریف منطقی از یک مفهوم، لازم است غیر از جنس، فصل هم بیان شود. جنس قدر مشترک یک مفهوم با مفهوم دیگر است و فصل، نقطۀ افتراق آن هاست. اکتفا به ذکر جنس در تعریف عالمانه نبوده و چنین تعریفی از جذب، بر ابهام آن افزوده و نشان از عدم درک صحیح موضوع دارد. تعریف به جنس همانند این است که کسی در تعریف کتاب بگوید کتاب جِرم است. در این صورت هر چیزی که جرم داشته باشد در تعریف داخل میشود و صندلی و چوب و سنگ هم جزو مصادیقِ کتاب خواهند بود.
کسانی که در حوزه دین تخصص ندارند و از دور یک آیه یا روایت را بنا به ذهنیت خود معنا میکنند، نه تنها به ترویج معارف دینی کمک نمیکنند که زمینه را برای اظهارنظر غیر متخصصانه در علوم عمیق اسلامی فراهم میکنند. چنین استفادههای نابجایی از ادلۀ دینی یقینا جز تحریف متون دینی نتیجهای در پی نخواهد داشت.
- ایدة جذب از نگاه اومانیستیِ (انسان محوری) تمدن غرب برآمده و با توجه به همان فضا باید معنا شود. در اومانیسم، نه فقط تربیت انسان الهی مطرح نیست، بلکه اساساً پرداختن به گرایشهای متعالی هم چندان جایی برای طرح و بحث ندارد؛ چرا که با اصالت دادن به خواست و تمنّیات انسان، اهداف متعالی و معنوی فراموش میشود و به جای آن، زندگی اینجهانی و تجربة لذت بیشتر، در صدر خواستههای انسان مینشنید؛ درنتیجه انسان عاقبت و آخرت را به دست فراموشی سپرده و بیش از پیش، در هوسهای خویش غرق میشود. ویندایر که از مروجان جذب است میگوید:
انسان هرچه را میخواهد در اختیار دارد؛ فقط باید این نکته را بداند که چه میخواهد و مقصودش چیست. برای رسیدن به مقصود باید دو ایدة مشخص را به ذهنتان وارد کنید که عبارت است از ایده ثروت و موفقیت... باید هر شب پیش از خواب، دو کلمه ثروت و موفقیّت را آنقدر تکرار کنید تا خوابتان ببرد؛ چون هرچه را قبل از خوابیدن و در حالت خلسة پیش از خواب با خودتان نجوا کنید، بر ضمیر ناخودآگاهتان نقش میبندد.[31]
از اشكالات جدّي کارگاهها و سمینارهای جذب، تأکيدي است که بر «مطلوبهای حسي و مادي» و به عبارت دقيقتر، چرب و شیرین های سرگرم کننده و زودگذر ميشود. در متن دیگری آمده است:
هميشه به ثروتهاي بيكراني كه در آينده بهدست خواهيد آورد، بينديشيد... همواره بگوييد من ثروتمندم ...كاري كنيد كه واقعاً كودك دورنتان، يعني ضمير ناخودآگاه، ثروت را احساس كند و همان وضعیت را براي شما فراهم نماید. احساس كنيد ثروت خود را و احساس كنيد رفاه خود را ... به نمادهايي از ثروت، مثل اسكناس، چك، و تصاوير شمشهاي طلا خيره شويد و با آن معاشقه كنيد.[32]
قانون جذب نه تنها انسان را به کسب فضایل اخلاقی دعوت نمیکند، بلکه یکی از خطرناکترین امیال انسانی، یعنی «آز و طمع» را فعّال نموده، و این میل را بر ساحتهای متعالی روح انسان مسلط میکند. طبق متون دینی این میل اگر در وجود انسان فعّال شود یکی از ارزشمندترین قوای انسانی را که نيروي عقل است، از کار میاندازد و زمین گیر میکند.
علی میفرماید: «اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع»؛ بیشترین زمینخوردنهای عقل مربوط به جاهایی است که برق طمع جستن میکند».[33]
فراموش نکنیم فرضیة جذب، بیش از آنکه ناظر به ابزار زندگی باشد، در فضای اهداف مطرح است و از این نظر نه یک راهکار جدید برای دستیابی به آرزوها، که یک راهبرد و استراتژی محسوب میگردد. زیرا به هدفگذاری میپردازد و به زندگی سمت و سو میبخشد؛ به عبارت دقیقتر این مفهوم به افقسازی و آرمانتراشی میپردازد؛ یعنی پارهای از امور را به صورت آرمان و مطلوب نشان میدهد و این مطلوبها هم چیزی جز چرب وشیرینهای زندگی اینجهانی نیست. به همین دلیل چهرۀ نامدار راز فقط در یک پاراگراف، 12 بار جملۀ «حقِ توست که...» را تکرار کرده و اولین جملۀ کتابش را نیز اینگونه آغاز میکند:
حق شماست که زندگی معرکهای داشته باشید.[34]
منابع:
1. تهـانوي، محمدعلي، كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، لبنـان، مكتبة نـاشرون، 1996م، 2/1143..
2. توني هي، پاتريک والترز، جهان کوانتومي نوين، ترجمه محمدرضا محجوب، انتشارات نقش حرير. 1384.
- راندا برن، راز، ترجمه نفیسه معتکف، نشر فراروان، 1387.
- ــــــــــــ، قدرت، مترجم : نفیسه معتکف، ناشر لیوسا، 1390.
5. جوویتال، کلید راز گمشده جذب خواستهها، فریده همتی، تهران، لیوسا، 1389.
- حائري؛ سيد مهدي؛ دايرة المعارف تشيع، تهران، محبی، 1382.
- خرمشاهی، بهاءالدین، حافظ نامه، تهران، علمی فرهنگی، 1379.
8. العسقلاني، احمد بن حجر؛ فتح الباري شرح صحيح البخاري، لبنان، بيروت، دار الكتب العلميه، چاپ اول، 1410ق.
9. المجلسي، محمد باقر؛ بحارالانوار، لبنان، بيروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.
- ديويد برنز، از حال خوب به حال بد، ترجمه مهدي قراچه داغي، نشر پيکان. 1386.
- دیوید ام. ولف، روانشناسی دین، ترجمه محمد دهقانی، تهران، رشد، 1386.
- قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، دارالاسوه، 1373.
- کلینی، محمد این یعقوب، اصول کافی، تهران، علمیه اسلامیه، 1377.
- صدوق، من لا يحضره الفقيه، بیروت، دارالاضواء، 1413.
- پل ژاگو، قدرت خود تلقيني، ترجمه نيلوفر خوانساري، انتشارات ققنوس، 1386.
- هري لورين، قدرت ذهن، ترجمه مهدي قراچه داغي، انتشارات نقش و نگار، 1386.
- يونگ، کارل گوستاو، مشکلات رواني انسان مدرن، ترجمه محمود بهفردي، انتشارات جامي. 1381.
- ــــــــــــ، کارل گوستاو، ضمير پنهان، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل پور،1379.
- مطهري، مرتضي، فلسفه اخلاق، انتشارات صدرا، 1379.
- ــــــــــــ، انسان کامل، انتشارات صدرا، 1379.
- ویندایر، اعجاز واقعی، محمد رضا آل یاسین، تهران، نشر هامون، 1388.
- ــــــــــــ، معنويت رسالت نهايي شما، علي علي پناهي، نشر آسيم. 1384.
- ــــــــــــ، براي هر مشکلي راه حل معنوي وجود دارد، وجهيه آيت اللهي، نشر پارسه، 1381.
- ــــــــــــ، عرفان ، داروي دروهاي بيدرمان ترجمه محمد حسن نعيمي انتشارات كتاب آيئن. 1386.
- ــــــــــــ، خود حقيقي شما ترجمه دكتر عليرضا شاملو، نشر دارينوش،1384.
- ویلیام جیمز، دین و روان، مهدی قاینی، آموزش انقلاب اسلامی. 1384.
- صادقي، محمود، تحليل روان شناختي دين، انتشارات طريق کمال. 1386.
- ديويد برنز، شناخت درماني، ترجمه مهدي قراچه داغي، نشر پيکان، 1386.
- آزمنديان ، عليرضا، تكنولوژي فكر، موسسه تکنولوژی فکر، 1386.
- ــــــــــــ، عليرضا، تكنولوژي فكر2، موسسه تکنولوژی فکر، 1387.
- رابرت لی هی، تکنیک های شناخت درمانی، ترجمه حسین حمید پور انتشارات ارجمند، 1389.
- گلسرخی، ایرج، تاریخ جادوگری، تهران، نشر علم، چاپ اول 1377
- ویل دورانت، تاریخ تمدن، آغاز عصر خرد، ترجمه اسماعیل دولتشاهی، تهران، آموزش انقلاب اسلامی، 1368.
- مایکل لوسیر، قانون جذب، ترجمه نفیسه معتکف، نشر درسا،1388.
[1] . اعجاز واقعی، ویندایر، ص 103.
[2] . تکنولوژی فکر2، آزمندیان، بخش اول، ص اول.
[3] . . جوویتال، کلید راز گمشده جذب خواستهها، فریده همتی، ص 29.
[4] . قدرت، راندا برن.ص 68.
[6] . وین دایر، عرفان، ص83؛ قدرت، راندا برن، ص 115.
[7] . قدرت، راندابرن، نفیسه معتکف، ص 73.
[8] . معنويت، وین دایر، ص 46؛ عرفان صص 71، 188، 214، 112، 121، 186؛ خود حقيقي، وین دایر، ص 37.
[9] . قانون جذب، مایکل لوسیر، ترجمه نفیسه معتکف، نشر درسا،1388
[10] . راز، راندا برن، نفیسه معتکف، لیوسا، 1386، ص 156
[11] . راز ، راندا برن، صص 57تا 62.
[12] . راندا برن، فیلم راز؛ راندا برن، کتاب راز، ص 34.
[14] . تهـانوي، محمدعلي، كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، لبنـان، مكتبة نـاشرون، 1996م، 2/1143..
[15] . وسایلالشیعه، حر عاملي، 11/362
[16] . خصال صفحه ۴۱۷؛ والتوحيد صدوق، صفحه ۳۵۳ تحف العقول صفحه50
[17] . سيد مهدي حائري - دايرة المعارف تشيع، ج 6، ص 167.
[18] سفینه البحار، ج7، دارالاسوه، ص 11،
[19] . سنن ابن ماجة، ج2، ص 227.
[20] . حافظ نامه، نوشته بهاءالدین خرمشاهی، بخش اول، صص 332، 375.
[21] . حرّ عاملي، 11/361؛ روضه كافي، خبر234؛ وسائل، ج8، ص262.
[22] . عسقلاني، ابن حجر، فتح الباري، 10/180.
[23] . سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج7، دارالاسوه، ص 11.
[24] . منتخب میزان الحکمه، ری شهری، باب دعا، به نقل از اصول کافی، 473/2.
[25] . من لا يحضره الفقيه، الشيخ الصدوق، ج ٤، دارالاضواء، الصفحة 327.
[26] . ابن الجزري ، غاية النهاية ، 1/540.
[29] . نهج البلاغه، خطبه 170.
[30] . اصول کافی، جلد اول، روایات باب یقین، روایت دوم.
[31] . راز قانون جذب، وین دایر، ص 140.
[32] . تكنولوژي فكر،آزمنديان ، عليرضا، ص 238.
[33] . نهج البلاغه، حکمت 219.
[34] قدرت، راندابرن، نفیسه معتکف، ص13.
منبع :سایت بهداشت معنوی
:: موضوعات مرتبط:
عرفان های کاذب ,
,
:: برچسبها:
قانون جذب ,
قانون جذب در اسلام ,
نقد قانون جذب ,